پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۱۱

برای نیاز

تو فکر کن نصفه شبی از خواب بپری و خوابت یادت نمانده باشد و فقط حسِ ناخوشایندی فراگرفته باشدت با اندکی سوزش حوالی ِ عضوی به نامِ معده. بعد درِ لپ تاپِ قراضه ات را باز کنی، بروی توی صفحه ی فیس بوک، کلیک کنی روی لینکِ دوستانِ کنارِ صفحه ی شخصی ات و از بالا شروع کنی به پاک کردن ووقتی 40 نفرِ دیگر را علاوه بر100 و خُرده ای نفر ِ چند روزِ گذشته پاک کردی، صفحه را ببندی و پیشِ خودت فکر کنی که: احتمالاً این درست است که ماجرا سیاه و سفید نیست. که آدم ِ «خوب» و آدمِ «بد» نداریم اما؛ انگار آدمِ خطرناک، چرا! آدمِ مریض، زیاد! و آدم هایی که آزار دهند (تو را).   انگار که توی خواب به تو الهام شده باشد که: صرف کردن «آدمیت» آن چنان که بابِ میلِ تو باشد سخت شده این روزها. و می دانی دردناکی ِ ماجرا برای من کجاست؟   وقتی که اینطور می شوم، وقتی به گمانم آدمیت و دوستی تار می شود. وقتی زیرِ پوستم خشمگینم از ترس ِ آدمها، از دروغ، از خشونت های نرمِ شیک و هر مزخرفِ این چنینی، دیوانه می شوم... خشم ام انگار مرا و   تنها مرا نشانه می رود هربار. انگار بیخِ گلویم را می گیرد که حالیم کند: ببین، تو ه...

بی خوابی ...

آدم به بهانه های مختلفی می نویسد. آدم به انگیزه های مختلف تری نوشته اش را منتشر می کند. همین آدم، بارها می شود که می نویسد و منتشر نمی کند؛ تو خیال کن مثلِ حالای من! اگر «آدم» به حساب ام بیاوری. همیشه قبول داشتم که آدم وقتی نوشته اش را منتشر می کند که «نیاز» به خوانده شدن اش را یک جایی ته مغزش، یا حوالیِ اعماقِ دلش حس کرده باشد. برای من هم همینطور بوده. همیشه نوشته ای را اینجا گذاشتم که فکر یا احساس کردم توش چیزی هست که ذهنِ کسی را/کسانی را ببرد جایی و حواسشان را برای لحظه ای جلب کند به آنچه من دیده ام و گمان می کنم آنها ندیده اند، به آنچه من دیده ام و می دانم آنها هم دیده اند و خواسته ام یک بار هم با هم ببینیم! مهم نیست آن «چیز» چقدر کوچک یا بزرگ بوده، مهم «تلنگر» و «حرفی» بود که نوشته می توانست بالقوه یا بالفعل داشته باشد. خلاصه همچین خیالی که می کردم می گذاشتم اینجا نوشته را. حالا چند وقتی ست چیزهای خنده داری از توی کله ام عبور می کنند. شروع می کنم به نوشتن و نوشتن مثلِ همیشه و وقتی متن را تمام شده می بینیم ته اش اضافه می کنم: و همین جا سخن کوتاه کنیم که به این چیزها که نوشتیم خر آ...