بی خوابی ...

آدم به بهانه های مختلفی می نویسد. آدم به انگیزه های مختلف تری نوشته اش را منتشر می کند. همین آدم، بارها می شود که می نویسد و منتشر نمی کند؛ تو خیال کن مثلِ حالای من! اگر «آدم» به حساب ام بیاوری. همیشه قبول داشتم که آدم وقتی نوشته اش را منتشر می کند که «نیاز» به خوانده شدن اش را یک جایی ته مغزش، یا حوالیِ اعماقِ دلش حس کرده باشد. برای من هم همینطور بوده. همیشه نوشته ای را اینجا گذاشتم که فکر یا احساس کردم توش چیزی هست که ذهنِ کسی را/کسانی را ببرد جایی و حواسشان را برای لحظه ای جلب کند به آنچه من دیده ام و گمان می کنم آنها ندیده اند، به آنچه من دیده ام و می دانم آنها هم دیده اند و خواسته ام یک بار هم با هم ببینیم! مهم نیست آن «چیز» چقدر کوچک یا بزرگ بوده، مهم «تلنگر» و «حرفی» بود که نوشته می توانست بالقوه یا بالفعل داشته باشد. خلاصه همچین خیالی که می کردم می گذاشتم اینجا نوشته را. حالا چند وقتی ست چیزهای خنده داری از توی کله ام عبور می کنند. شروع می کنم به نوشتن و نوشتن مثلِ همیشه و وقتی متن را تمام شده می بینیم ته اش اضافه می کنم:

و همین جا سخن کوتاه کنیم که به این چیزها که نوشتیم خر آگاه است، چه رسد به آدمی که بهره برده از اَت لیست یکی از نعماتِ عقل و دل...
بعد صفحه ی وُرد را می بندم که بخوابم و این به ذهنم می رسد:
 خر که خوب است بابا! بعضی ها انگار زور می زنند که نفهمند! می دانی؟ در چنین حالتی اصلاً اخلاقی نیست من بخواهم به زور حواسشان را جلبِ چیزِ مزخرفِ هیجان انگیزی بکنم!

خلاصه اش این می شود که ما هی بیشتر نمی گوییم خیلی چیزها را به خیلی کس ها و  بهانه توفیر نمی کند چندان! اگر چه که نگفتن به خاطرِ ذهن-گذشتِ دوم دردناک است...

نظرات

  1. آدم هی دلش می خواهد نوشته های تو را بخواند دختر. آدم دوست دارد این جمله های طولانی دو سه خطی را! ;)

    پاسخحذف
  2. فاطمه جان
    بیا برگرد بهمان بلاگفا!!!

    پاسخحذف
  3. آدرس جدید مبارک!
    چیزهایی را که خر هم بدان آگاه است؛ وقتی فاطمه به زبان خودش مینویسد مزه ی دیگری دارد! بنویس دختر جان! p:

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"ناگزیر انسانِ بی‌گریز"

Memory is full!

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"