پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژانویه, ۲۰۱۶

از صفحه ی اینستاگرامم - برای ثبت در تاریخ

تصویر
عكس مال آگوست ٢٠١٥ ست، بعد از توافق هسته اي، وقتي كه داشتم با پرواز لوفتانزا مي رفتم فرانكفورت كه سميه را ببينم! طبق عادت هميشه مجله ي هواپيما را باز كردم و يك هو با اين تصوير مواجه شدم! چهار صفحه عكس و گزارش بود از تهران: امامزاده صالح، بام تهران، بازار... تهِ دلم خوشحال شدم كه شايد قرار است از اين به بعد پروازهاي به تهران زياد شود، هتل ها پر شود و اين ترس لعنتيِ فرنگي ها از آن تكه از زمين كم شود!  امروز صبح، دوستِ ايراني كه مهمانانش را ديروز با پرواز ايران اير فرستاد تهران گفت كه به خاطر برداشته شدن تحريم ها پرواز آمستردام-تهران ايران اير مستقيم شده، بي آن توقف يك ساعت و نيمه براي سوخت گيري توي اروپاي شرقي! مي گفت ديروز اولين روز اين پروازهاي مستقيم بود و ايران اير از خوشحالي توي فرودگاه آمستردام شكلات پخش مي كرد! من؟ خوشحال ترينم! بابتِ تمام اين اتفاقات كوچكِ خوبي كه اميد دارم براي آن تكه از زمين بيافتد و فكر مي كنم به خاورميانه اي كه بخش بزرگي از قلب و ذهنم را پيش خودش نگه داشته! فكر مي كنم به تهران، به اين شهر شلخته ي دوست داشتني و دلم روشن است براي روزهاي ...

می شد که من نوشته باشم‌اش...

این پست در تهران نوشته شده (توضیح برای راحت تر پیدا کردن مرجع «این» و «آن») " شهر من دریاییست که استخرهایش کثیف است   کاش یک آدم علاف و نامرئی با یک دوربین نامرئی راه بیافتد دنبال من و عکس العمل آدمها را وقتی می‌گویم دلم می‌خواهد برگردم و ایران زندگی کنم و اینکار را خواهم کرد ضبط کند. انگار علاقه به سرزمین مادری به اندازه علاقه به رنگ مو طبیعی‌مان است چیزیست صرفا در کلام و ضرورتا وقتی دیگر نداریمش. همانطور که بارها در تورنتو دیده‌ام خانمهایی ایرانی با موهای طلایی شده و لنزهای آبی برای خارجی‌ها از زیبایی چشم و ابروی سیاه زنان ایران حرف می‌زنند ، علاقه به ایران هم چیزیست که فقط در خارج از آن بیرون می‌زند، همه فخرفروشی در مورد ایران وقتی شروع می‌شود که خارج از ایرانیم و مخاطب ایرانی نیست. همه می‌خواهد منصرفت کنند، بسیاری از دلایل برتری تورنتو به تهران درست است و بسیاری هم غلط و ناشی از عدم شناخت از “خارج” . دیروز زن عموم بهم می‌گفت نباید برگردی چون اینجا پول نزول مرسومه، گفتم کل سیستم کردیت کارت خارج یکجور نزول است گفت نه اون نزول با صداقت است. دیروز پسرم در تاکسی می‌گف...