اندر احوالاتِ فضای مجازی (۲)
خانوم اینستاگرامرِ هموطنِ مقیمِ هلندی (!) هست که چند هزار نفر فالوور دارد و سعادتِ (!) روئیتِ صفحهاش خیلی اتفاقی در یکی از شبهای تاریک و سردِ زمستانی٬ نه ببخشید٬ یکی از شبهای روشن و ولرمِ بهاری٬ نصیب بنده شد. چطور؟ خیلی ساده! صفحه ی اینستاگرام را باز کردم و همین طور که آمدم پایین دیدم یکی هست که پای عکسِ سه تا از دوستانم که خودشان هم خیلی ربط خاصی به هم ندارند کامنت گذاشته. کنجکاویِ اینکه «طرف کی هست که همه ی اینا رو می شناسه؟» انگشتم را روی اسمش فشار داد و من را به صفحه ی عمومیای برد که پر بود از عکس های رنگیِ خوشحال و البته خیلی خیلی معمولی به لحاظِ ذائقهی زیباییشناسیم. توی ذهنم صاحبِ این صفحه آدمِ خوشحالِ «مهربانِ خوشاخلاق»ی به نظر رسید که دُزِ «ما چقدر خوشحالیم!»ِ صفحه اش کمی از آستانه ی رفاهِ (؟!!) من بالاتر بود! صفحه را بستم و همچنان پررنگ ترین صفتِ توی ذهنم برای صاحب صفحه «مهربانِ خوش اخلاق» بود. امروز بعد از کار٬ توی کافه ی ورزشگاهِ دانشگاه نشسته بودیم که مرضیه رفت برای دخترکش آب بیاورد. هنوز نرفته بود که با خانومی نزدیک میز شدند. من از جا...