فیس بوک مزایای زیادی دارد قطعاً؛ تو فرض کن تبادل ِ اطلاعات ِ لازم و پیدا کردن ِ رفقای قدیمی مثلاً! منتها با همه ی آن همه مزیت ِ احتمالاً قطعی، چند وقتی ست حالِ من را به هم می زند، عجیب. می دانی؟ آدمها انگار خودشان نیستند و هستند. یک طور ِ غریبی رفتار می کنند. تو را همین طوری اَد می کنند، همین طوری اَکسپت می کنند و همین طورتر ریموو، گاهاً! هی می آیند حرف می زنند، نظر می دهند؛ در مورد ِ همه چیز! بعضی ها برای بعضی جانِ مبارکشان در می رود تا لایکی بکنند و برای دیگری همین طور فِرت فِرت علاقه می پاشند! بعضی دخترها هی تِپ تِپ قربان صدقه ی خوشگلی و فلان ِ هم می روند و یک سری پسر هی همدیگر را له می کنند به واژه که شاید جلوه گری کرده باشند خیر ِ سرشان! چه می دانم والا! آدم ها انگار گاهی زیادی خشن می شوند و گاهی الکی مهربان! می دانی؟ اصل ِ ماجرا اینجاست: آدمها را دوست ندارم با فیس بوک! احساس می کنم خیلی از آدم ها زیادی حرف می زنند از طریق ِ این نمی دانم چه !؟ این زیاد(ی) حرف زدن به تو فرصت می دهد بیابی آنچه را دوست نداری درِشان! و حکایت دقیقاً دوست نداشتن است ها! وگر...