از یادها
من٬ همیشه معتقد بودم که «وابستگی» خواندنِ «عشق» نامنصفانه و غمانگیز است و مریم هم گاهی به دلداری و شاید تایید می گفت که «اصلا وابستگی خیلی وقت ها هست با عشق و این بد نیست!»٬ می گفت که نمی شود عاطفه را کنکاش کرد و مثلا خِرِ قسمتی را گرفت و گفت که از عشق نیست و اسمش وابستگیست! می گفت وابستگی و عشق یک جورِ در-هم-تنیده ای هستند انگار…
امروز٬ بعد از نمی دانم چند سال از آن حرفها٬ لغتنامه ی دهخدا را گشتم برای «وابسته بودن»٬
وابسته بودن: [ ب َ ت َ / ت ِ دَ ] (مص مرکب ) وابسته بودن به ، معلق بودن بر. وابسته به فلان امر بودن ، بدان علاقه داشتن .
نظرات
ارسال یک نظر