از سی‌سالگی‌

یک عمر خیال کردم که راستی راستی:

«تا زنده‌ای نسبت به چیزی که اهلی کرده‌ای مسئولی!»

ده سال٬ بله ده سال٬ باور داشتم که:

«تو مسئول گلت هستی...!»


دیشب٬ یادآورِ گوگل را زود بستم٬ به روباهِ شازده کوچولو لبخند زدم و گفتم: رفیق!
در زندگی گاهی٬ نه زخم‌هایی که٬ بل روابطِ اهلیِ تک‌نفره و کش‌داری هستند «که مثل خوره٬ در انزوا٬ روح را آهسته می‌خورند و می‌تراشند!»


روباه نگاهم کرد و گفت: روحت٬ روحت را بغل بگیر و برای همیشه کوچ کن از این سیارک!

نظرات

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"ناگزیر انسانِ بی‌گریز"

Memory is full!

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"