برای ثبت در تاریخ
دو سال پیش رییس فعلیم که دورادور میشناختمش و سر یکی از سخنرانیهام در کنفرانسی٬ رییس جلسه بود و بعدش کلی تعریف و تمجید کرد ازم٬ایمیلی زد که فلانی٬ یک پوزیشن دوساله فوق دکتری خالی دارم در همجبرها٬ دوستداری اضافه شوی به گروه ما؟ شوکه شده بودم. باورم نمیشد توی پیچیدگی حیات آکادمیک و اینهمه رقابت و متقاضی محخاطب چنین ایمیل من بوده باشم. آن روزها جزو بیاعتمادبهنفسترین روزهای زندگیم بود به لطف غرغرها و نارضایتیهای مدامِ استاد راهنمای محترم. به استادم که گفتم گفت: حواست به تصمیمت باشد٬ این ایمیل از آن ایمیلهایی نیست که آدم هرروز دریافت کند. قدرش را بدان. حالا ۱۸ ماه از آن ۲۴ ماهِ پوزیشن گذشته. من انگار نیازمندترین آدم جهان به استراحت باشم. نیازمند به چندماه بیکاری٬سفر٬ آشپزی٬ نقاشی و کتاب. از طرفی به صورتی ابلهانه٬ فکر کردن به بیکاری عذاب وجدان برانگیز است. من٬ همیشه کار کردهام. توی دورهی لیسانس پاره وقت و از این مدرسه به آن مدرسه و در دوران ارشد تمام وقت. سال دوم ارشد کارمندِ تمام وقتِ معاونت ِ مالیِ شرکتِ دولتیِ عظیمی بودم. ۷ صبح کارت می زدم ...