In the curve seek the straight
گفته بودم که بعید است دیگر بتوانم آنجا زندگی کنم. گفته بودم که زاویه و گوشه پیدا کرده باشم انگار: تیز و فرورونده.
تِرِسا٬ به انگلیسیِ خنثی و بی کمترین نشانی از لهجهی چینی گفت که زانوهات رو قفل نکن. دایره بساز با تنات. دایرهی واقعی.
گفته بودم که خطِ قرمزهام٬ زاویهها و گوشهها فرو میروند توی چشم و چارِ رابطهها٬ کور میکنند٬ تمام میکنند.
تِرِسا دایرههای نشناختهی تنام را نشانم می داد. دامنهی حرکتِ مفصلها: گوشهها و زاویههای تن.
گفته بودم آنجا معاشرتها٬ آدمها٬ همهچیز انگار تیزترم میکند از بیرون. گفتهبودم تیز که باشی زخم میزنی٬ زخم میشوی٬ دردی از دردِ کسی دوا نمیکنی.
ترسا گفت یادتان باشد که «رزم»ِ هنرِ رزمی را٬ زورِ ضربه و قدرتِ دایره را٬ نگه دارید برای خودتان٬ که گاهی بزرگترین دردها را خودتان از درون عاملید. دردهایی که زورِ کسی جز خودتان به دوا کردنش نمیرسد.
نظرات
ارسال یک نظر