پی نوشت

یک روز شاید نوشتم از این شهر و رزهای سوپر مارکت هاش و ارکیده های پشت ِ پنجره ی خانه ها! از هیجان انگیزی ِ دانشگاه و عبور از کنار ِ اتاق ِ اساتیدی که اسم هاشان را پیش تر، روی جلد ِ کتابها و بالای مقاله ها می دیدم. یک روز شاید نوشتم از دلنشینی ِ رسیدن ِ پیام هات و خوشحالی ِ دیدن ِ شماره ای پرت و پلا- که می دانم از توست- روی  صفحه ی گوشی! از لذت ِ شنیدن ِ شعرهای خود-سروده ای که  خود خوانده ای! یک روز شاید نوشتم از بد مزه گی ِ شلیل های اینجا و سکوت ِ این خانه که بزرگ است ...
 یک روز شاید نوشتم...

نظرات

  1. ببخشید، اینجا یک نکته وجود داشت که برام مهم بود و اون هم شلیل هست!‌ منم اوّل فکر کردم همه ی شلیل هایِ اروپا بد مزه ن! ولی نکته این جاست که نه نتها ظرافتی در پیدا کردنِ سوپر مارکتی که ازش شلیل می خری هست، بلکه ممکنه تو یه سوپر مارکت شلیل های خوب رو از شلیل هایِ بد جدا کرده و در دو طبقه ی مختلف بذارن! تسلیم نشو!‌ بگرد تا شلیلِ خوب رو پیدا کنی! :پی
    سینا

    پاسخحذف
  2. haha! chi migi sina? :P
    taaze kheir e saram az maghaaze torkhaa kharidam, na super maarket ke shabihe gol-khunast! :P
    ah ah! mesl e ye kise aab e ghand bud! :&
    ehtemaalan az in be ba'd porteghaal o naarengi bekharam be jaaie shalil! vaallaa! baa in meveh haashun! ;)

    ah ah! faarsiam nadaaran taaze! :P

    پاسخحذف
  3. خودت رفته ای و رویایت باقی مانده است.

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"ناگزیر انسانِ بی‌گریز"

Memory is full!

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"