اسفند باشد٬
بیست و نه ساله باشم٬
نزدیکِ تولدم باشد و من غرق در فکر و خیالِ داشته ها و نداشته ها٬ رسیده ها و نرسیده ها! حواسم پرتِ «سی» باشد و پیِ محکمیِ زیرِ پام و بلندیِ آسمانِ بالای سرم.
تولدم باشد٬
سی-ساله
اسفند بود٬
بیست و نه ساله بودم٬
روز تولدم بود و من غرق نبودم در خیالِ داشته ها و نداشته ها٬ رسیده ها و نرسیده ها! حواسم پرتِ «سی نبود»! پیِ استواریِ زیر پا و بلندیِ آسمانِ بالای سرم نبود.
تولدم بود.
سی-ساله بودم.
پام روی زمین بود و فکرم در آسمانی که وسعتش مهم نبود.
سی-ساله بودم.
آرام٬
سبک.
خوشحال.
ارلانگن٬
۴ اسفند ۹۵
نظرات
ارسال یک نظر