جمعه
ساعتِ ۱ صبح، از درد به خودش میپیچید و با کش و قوسی که به بدنش میداد پیِ وضعیتی میگشت که درد امان بدهد برای دوتا نفسِ عمیق. به زور راضیش کردم که برویم بیمارستان. گفتم بیا برویم کلینیکِ شبانهروزیِ سرِ کوچه. خندید که:
آدم توی مملکتِ سوسیالیستی [به لحاظ رفاه اجتماعی و نه سود اقتصادی] نمیره کلینیکِ خصوصی!
ساعتِ ۱:۱۵ تاکسی رسید و وقتی سوار شدیم تازه فهمیدم از فرط دلشوره و عجله کفش نپوشیدهام و با دمپاییهای روفرشی راهیِ اورژانس بیمارستان شدم. بیمارستان بزرگ بود و خلوت و خاموشِ خاموش انگار. به زور درِ ورودیِ اورژانس را پیدا کردیم و بعد از فشار دادنِ زنگِ ورودیِ بخش، پرستار سریع خودش را رساند و تند تند سوال پرسید از نوع درد و داروهایی که خورده و طول مدتِ درد کشیدن و اینها. تمام مدتی که فشار خونش را چک میکرد و اکسیژن خون و ضربان قلب را اندازه میگرفت و جزییات و دلیل کارش را توضیح میداد ذهن من داشت وضعیت را مقایسه میکرد با ایران. با هلند حتی، که به نظرم از مزخرفترینهای خدمات درمانیست در اروپا، حداقل در مقایسه با سوید و آلمان. پرستار دو تا مسکن قوی داد بهش و گفت که دکتر سریع حاضر میشود برای ویزیت. من، کنار نگرانیم برای «او»، شگفتزده شده بودم ازینکه هیچ برگهی هویتی از ما چک نشده بود و راجع به بیمه و هزینه هیچ سوالی پرسیده نشده بود.
[ در هلند مثلا، تا جایی که یادم هست، برای اقدام به درمان مجانی چنین شرایطی در اورژانس بیمارستان -با وجود بیمه بودن- باید از پزشک خانگی نامه داشت حتما! حالا اینکه مثلا ۱ نصفه شب پزشک خانگی را از کجا پیدا کنیم به کنار، بابتِ این قانونِ مسخره، پناهجوی غیرقانونی، پناهجوی هنوز مستقر نشده در وضعیت مشابهِ «او»، خدمات پزشکی رایگان دریافت نمیکند در بیمارستان. به قول دوستی: از سیاستها و دلایلِ دلسردی از هلند]
معاینهی دکتر و عکسبرداری و دارو و تاثیرکردن مسکن و همهی اینها تا حوالیِ ۷ صبح طول کشید. من، بیشتر این مدت نشسته بودم روی صندلیِ یکی از اتاقهای اورژانس و به دمپاییهام نگاه میکردم و تنهاییِ آن وقتِ صبح، آنجا! به اینکه گاهی غریبیِ غربت تمامقد و عریان عرض اندام میکند برِ چشمهات. بعد خودم را دلداری دادم. خیال کردم اینطور که من و «او» معذبیم در کمک خواستن و دردسر درستکردن برای بقیه، یحتمل تهران هم اگر بودیم در چنین موقعیتی، با روفرشی، تنها، نشسته بودم روی صندلیِ اتاق اورژانس، تا که داروها اثر کند، «او» بهتر شود و دوتایی، تنها، برگردیم خانه!
نظرات
ارسال یک نظر