گاهی وقت ها نمی فهمم...

نشسته روی صندلی ِ مراجعین، همان که روبه روی میز ِ من است. با مهندس "نون" کار دارد. آقای "نون" نمی شناسدش و مودبانه این مطلب را عنوان می کند. مرد توضیح می دهد که در جلسه ی روز ِ فلان با مهندس "میم"- مدیر عامل- صحبت کرده و آقای "نون" هم در جلسه حضور داشته. آقای " نون" وانمود می کند به یاد آورده. یعنی من حدس می زنم که وانمود کرده. شاید هم واقعا...  مردِ جوان توضیح می دهد که می خواهد واحد ِ کاریش را عوض کند. پست ِ بهتری می خواهد با حقوق ِ بالا تر و پایان ِ جملاتش " اگر امکانش باشد" را ضمیمه می کند، به زور. از مشکلاتش می گوید. خیلی آرام حرف می زند. من می شنوم اما! اتاق خیلی بزرگ نیست.
- دو سال ِ پیش از همسرم جدا شدم.
ای بابا، چرا؟
- پیش می آید دیگر.
و حالا درگیر ِ مهریه ای؟
- نه خوشبختانه! دادم رفت.
آقا وضعتان خوب است! (به شوخی می گوید)
- همه چیزم را دادم رفت. هفتاد میلیون. سی تومن نقد بقیه قسطی.
معرف داشتید، نه؟ چه کاری از من ساخته است؟
- یک سال و نیم ِ پیش دوباره ازدواج کردم. شکر ِ خدا زندگی ِ خوبی دارم. فقط... فقط توانایی ِ خرید ِ مسکن ندارم.
من به این فکر می کنم که نیم سال بعد از طلاقش ازدواج کرده و راضی هم هست. یاد ِ نازنین می افتم. مهرماه ِ گذشته بود که دیدمش. برای اولین بار. چهارشنبه روزی بود و من خیلی کلافه بودم. خوب یادم هست. داشت برای بچه ها تعریف می کرد که سه هفته بعد از به هم زدنش با یادم نیست کی، بعد از 6 سال، رفت با سامی دوست شد که مدل ِ بنتون است و بوتیک دارد در پاساژ ِ تندیس. من چقدر تعجب کرده بودم.
مرد از روی صندلی بلندمی شود و رفیق- شده با آقای "نون" از اتاق می رود بیرون.
من:
چپ... یکم چپ... آها... نه! گفتم یکم. چه خبره؟ حالا یک ذره برو راست... یک ذره دیگه... آها! خوبه! حالا یکم برو عقب. یکم دیگه... یکم... ایول! خوب شد.
حالا قشنگ جاش را  توی دلم گرفتی!
!!!

نظرات

  1. عجب!
    هدایت تان به چپ و راست می توانست به بالا و پایین باشد. با کمی سر و صدا. چه می دانم؟

    پاسخحذف
  2. سلام عزیزم. ایمیل من رو دیدید؟

    پاسخحذف
  3. كنايه ي بسيار جالبي(سه خط آخر) به كار بردي.دقيقاحق مطلب ادا شد.

    پاسخحذف
  4. من هم نمی فهمم...

    پاسخحذف
  5. وارونه تر از اینهاست این جهان
    گاهی وقت ها می فهمم

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"ناگزیر انسانِ بی‌گریز"

Memory is full!

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"