سقف پر بود از آینه، دیوارها هم، آینههای کوچک، کنارِ هم. سر گرداندم شاید علامتی ببینم، از تو، یا تو یا تو. هیچ فایدهیی ندارد. این آینههای کوچک هیچ چیز را توی خودشان نگه نمیدارند. حواست را که می ربایند سرگردان میشوی بینِ دیدن و انعکاس... ولی آینهی ما، آینهی من، همیشه علامتی دارد از التهابی دور: _ آدم ها، بعضی هاشان، زیاد عاشق می شوند. + ولی هیچ وقت دوبار عاشق ِ یک نفر نمی شوند! _ می شود در هر فاصله ای عاشق بود لیلا. می شود سنگ ِ زیرین ِ همه ی آسیاب ها بود لیلا. + می شود رفیق ِ نیمه راه ِ تمام ِ راه ها بود؟! _ می شود لیلای تمام ِ قصه ها بود لیلا! +(نگاه می کند) _ کاش فاحشه بودی. + فاحشه؟ _ آن وقت من تنها کسی بودم که عاشقت می شد. + و اولین فعلت این می بود که مجبورم کنی شغلم را عوض کنم. _ (می خندد، از خنده های از ته ِ دل ) ... آینهی ما، آینهی من، همیشه علامتی دارد از التهابی دور : هر بار که از کنارش رد میشوم... تو نیستی. پ.ن. خواب دیدم کسی برایم شعری سروده. پایان ِ شعرش معطل ِ رنگ ِ چشم هام مانده بود که برای جور در آمدن ِ قافیه می بایست سیاه باشد و نبود. من ک...