کاشکی از این «او»ها باشند کنارِ همه تان :)
توی دنیا آدم هایی هستند مثلِ «او». آدم هایی که زندگی کردن کنارشان روان است. آدم هایی که بعد از رفتنشان از خانه٬ دلت نمی خواهد ته-سیگارهای زیرسیگاریشان را دور بریزی. دوست نداری لباس هایشان را از روی تخت و مبل جمع کنی و بچپانی توی کشو. آدم هایی که پیرهن های راه راهشان را می گذاری روی همه ی لباس های اتویی تا جلوی چشم باشند. آدم های مهربانی که دنبالِ خنده توی چشمها می گردند٬ نه روی لبها!
توی دنیا آدم هایی هم هستند مثلِ «من». یکم لوس. خیلی غُرغُرو و بی نهایت گریهاو! آدم هایی که اگر بنا به نوشتن باشد دستشان جسور و بیامان روی کیبورد می رقصد... ولی وای به روزی که بخواهند دو کلمه حرف بزنند. آدم هایی که هنوز لب به صحبت باز نکرده مادیانِ اشکشان چهار نعل می تازد. موجوداتِ لطیفِ دل-نازکی که گاهی گیر می افتند توی چاله های سختگیری. آدم هایی که گاه های زیادی خنده ی چشمانشان پشتِ خیسیِ پلک ها خشک می شود!
به افشین٬
برای نشاندنِ خنده توی چشم های یک دختر ِ گریهاو! ;)
توی دنیا آدم هایی هم هستند مثلِ «من». یکم لوس. خیلی غُرغُرو و بی نهایت گریهاو! آدم هایی که اگر بنا به نوشتن باشد دستشان جسور و بیامان روی کیبورد می رقصد... ولی وای به روزی که بخواهند دو کلمه حرف بزنند. آدم هایی که هنوز لب به صحبت باز نکرده مادیانِ اشکشان چهار نعل می تازد. موجوداتِ لطیفِ دل-نازکی که گاهی گیر می افتند توی چاله های سختگیری. آدم هایی که گاه های زیادی خنده ی چشمانشان پشتِ خیسیِ پلک ها خشک می شود!
به افشین٬
برای نشاندنِ خنده توی چشم های یک دختر ِ گریهاو! ;)
نظرات
ارسال یک نظر