سلام آقا!
کاری ندارم
آمده بودم که حرفی بگویم، جملهیی، شعری...
اما
مهم نیست
برمیگردم
اصلا هم نمیخواستم بگویم که دلم میخواهد برام یک بستنی بخرید، یا آن کتابی را که هیچکس یاد اش نمیماند برام بخرید، یا مثلا یگویم که دلم برایتان تنگ شده
کاری نداشتم
الکی آمده بودم
باور کنید
می دانید آقا!؟
نه! نمی دانید... آقا... نمی دانید
جهان فقط یک بُعد دارد، زمان.
و زمان دو حالت دارد: ماضی بعید و مستقبل بعید.
من، حالام. بی هیچ محتوای ِ موضوعی.
شما، ماضی ِ بعید با صرفِ فعلِ ناقصی که تداومِ لکنت ِتعبیرهای من است.
خب آقا!
من میروم
شکستن درد دارد. گاهی کم، گاهی زیاد. شکستن هیچ فایدهیی ندارد، چون تکه تکههات را هیچوقت نمیتوانی کنار هم بگذاری و برسی به جایی که بشود گفت عبرت گرفته ایی. شکستن دلیل هم ندارد. سنگ است دیگر، میخورد: میشکننداند: میشکند.
کاری نداشتم آقا
الکی آمده بودم
باور کنید
دارم می روم،
شما کاری ندارید آقا؟
پ.ن. یک بخش گذاشته ام برای بازخوانی نوشته های قبلی. این چند روز دوستانی بودند که با علاقه از یادداشت های وبلاگ ِ قبلیم یاد کردند. دوستانی که قبلی ها را دوست تر داشتند انگار.
سلام
پاسخحذفممنون فاطمه:)
خیلی چسبید ... خیلی خیلی:)
من هم قبلیها رو بیشتر دوست داشتم. ولی به نظرم فاطمه ی پشj این جدیدها پخته تره. ایk فاطمه به قول دوستت کاف، دلچسب، خواستی و لذیذ است! ;)
پاسخحذف:)) دلچسب و خواستنی و لذیذ؟ شما دیگه چرا! مگه من شکلاتم میم جانم؟! ;)
پاسخحذفنغمه جان، خواهش می کنم، حالا "بندِ کفش" رو هم برات می ذارم! :)
رو راست با خود، باهوش و راحت جایگزین دلچسب، خواستنی و لذیذ
پاسخحذفمشتاق این بند کفش شدم! فرشته یه چیزایی می گفت! :))
پاسخحذفوبلاگ قبلیتو اینقدر کم خوندم که هیچی یادم نمیاد! اما این به اندازه ی کافی خوب و دل انگیز هست! خوبه خوبه! :)
درین ماضی بعید هم نظرم...مستقبل بعید که جای خود دارد...
پاسخحذفبفرموده بامداد:
در نیست راه نیست
نه نور و نه آفتاب
مابیرون زمان ایستاده ایم
با دشنه تلخی بر گرده هایمان
هیچکس با هیچکس سخن نمیگوید
که خاموشی به هزار زبان در سخن است...
ياران را چه گناه! كه كس را توان نباشد با او بستني خورد و روان از كف ندهد. چون در كف او موم است سنگ خارا
پاسخحذفکاری نداشتم فقط دلم برای در و دیوار این جا تنگ شده بود.
پاسخحذفپ.ن را دوست داشتم.