:)

جوابم را داد و از آن اسمایلی های مخصوصِ خودش گذاشت برام:

:)*

 اسمایلی ای که هر کجای دنیا ببینم برام تداعی کننده ی اوست. یک جور آرامش همراه با محبتِ خوبی توش هست. انگار دونقطه واقعا دوتا چشم اند که با مهر نگاهم می کنند.
خداخافظی که کردیم پیش ِ خودم فکر کردم  رابطه های انسانی که فاصله ای می شود٬ آدم ها می شوند یک سری چراغِ خاموش و روشن گوشه ی صفحه ای توی مانیتور. شاخص های شناسایی شان هم عوض می شود. مثلا پیش تر ها اگر آدم ها با رنگ ِ لاک و بوی عطر و کرم و ادکلن و اَفتِر شِیو٬ با جنسِ نگاه و جای خال و مدلِ خنده هاشان ثبت و تفکیک می شدند توی ذهن٬ حالا با روشِ تایپشان و اینکه «آ» را aa می نویسند یا a ٬ «او» را oo یا u و از کدام اسمایلی بیشتر استفاده می کنند و اصلا فارسی تایپ می کنند معمولا یا انگلیسی٬ شناشایی می شوند.
بعد یک هو دلم خواست از آن شاخص هایی که از جنسِ شکلِ دست بود و موی سفید و رگِ روی پیشانی و بوی عطر... می دانی؟ آدم گاهی دلش حضور می خواهد و نفسی که پُر شود از عطری که آشناست... 


------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شاید پی نوشت:

ایمیلِ دو روزِ پیشِ خواهر ِ ده یازده ساله ام:

"
=)) خندیدن

[...]  لطفا از این به بعد برام شکلک بذار ( معنی علامت که شکلک میشه) چون من سختم است که برم هی نگاه کنم یا مثل اون بالامعنی را کنارش بنویس. راستی تو چه وقت هایی on lineهستی ؟ (اگر تونستی شکلک بذاروگر نه می رم نگاه می کنم نمی دونم هرجورکه راحتی )
"






نظرات

  1. چقدر وبلاگت رو . نوشته هات رو دوست دارم .یه حس نزدیکی دلچسبی به آدم میده . همیشه بنویس
    :)

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"ناگزیر انسانِ بی‌گریز"

Memory is full!

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"