خلاقیت ِ خُرد... شاید هم کلان البته!

یعنی فرهنگ و ادب از مردم ِ ما می چکد! اصلاً بند بند ِ وجودشان/مان گره خورده به نمی دانم چه!
 حالا چه فرقی می کند که وقتی از در دانشگاه به نیت «کافه پیاده رو» بیرون می روی و لپ تاپ ات باز است  در ادامه ی فرایند ِ رایت ِ سی دی برای سارا و باران نم نمک می بارد و تو لپ تاپ ِ مادر مرده را نزدیک می کنی به خودت که خیس نشود، دو تا آقای ظاهراً محترم جلوی یک کتاب فروشی  بگویند:
واااای خدا! کاش که ما هم لپ تاپ بودیم!!
یا اینکه مثلا چندین سال ِ قبل نشسته باشی کنار ِ رود به پر کردن کوزه ی آب و قبای با حالی هم تنت بوده باشد و یکی سروده باشد:
رشک برم کاش قبا بودمی
چون‌که در آغوش قبا بوده‌ای
؟

نظرات

  1. عجب قرینه ادبی/تاریخی با مزه ای!!
    البته تا آنجا که حافظه ام یاری میکند شاعر از نداشتن جرات در بیان این احساسش هم در بیت بعد آن گفته:
    زهره ندارم که بگویم ترا
    بی من بیچاره کجا بوده ای؟؟؟!!!

    پاسخحذف
  2. :)) پس فرقش پیدا شد! اینکه قدیم جرات نداشته اند و حالاا دارند، انگار!

    پاسخحذف
  3. باز به شرم و حیا و جرات نداشته ی قدیمیها!!!
    خیلی بجا و زیباست..والبته به قول مهرداد : بامزه!!

    پاسخحذف
  4. مرسی سارا! :)
    منتها من دلم سوخت برای جناب ِ شاعر که مولانا باشه! شعر ِ کامل اینه:

    جان جهان دوش کجا بوده ای
    نی غلطم در دل ما بوده ای
    آه که من دوش چه سان بوده ام
    آه که تو دوش که را بوده ای
    رشک برم کاش قبا بودمی
    چون که در آغوش قبا بوده ای
    زهره ندارم که بگویم ترا
    بی من بیچاره کجا بوده ای
    آینه ای رنگ تو عکس کسی است
    تو ز همه رنگ جدا بوده ای
    رنگ رخ خوب تو آخر گواست
    در حرم لطف خدا بوده ای
    رنگ تو داری که ز رنگ جهان
    پاکی و همرنگ بقا بوده ای
    آیینه ای رنگ تو عکس کسی است
    تو ز همه رنگ جدا بوده ای

    (البته با تشکر از آقای زمانی)

    پاسخحذف
  5. دم آن دو آقای ظاهرا محترم، با اینکه کلیشه از بند بند وجودشان می چکد، گرم. وضعیت تان بیش تر خنده دار بوده تا متلک خیز!

    پاسخحذف
  6. گه آرزوی لپ تاپ بودن و گه آرزوی قبا بودن !
    فکر کنم من هم آرزو های مشابهی داشته ام ! البته از دوستان نگران بودند این آرزوها بار جنسی داشته باشد ؛ من توجیهش کردم: صرفاَ بر خواسته از نوعی حس این همانی با طبیعت به شیوه ی تفکر ذن گونه است !
    "شاهین"

    پاسخحذف
  7. بهت گفتم شاهین، مرسی که خوندی و مرسی که نظر گذاشتی! من هم-چنان امیدوارم که بنویسی و من بتونم بخونم! :)

    پاسخحذف
  8. هم-تشاپه ای ی ِ حاصل از ترفیع ِ صورت ِ ادبی ِ رایج ِ کوچه و بازا به گلعذار، فعل ِ هوشمندانه ای بود خانوم!

    پاسخحذف
  9. «ر» ی ِ جا مانده!

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"ناگزیر انسانِ بی‌گریز"

Memory is full!

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"