پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژانویه, ۲۰۱۳

گاهی یک چراغِ روشن...

 نمی دانم چندم دبستان بودم و به مناسبتِ چه مسابقه ای یک کره ی جغرافی جایزه گرفتم. ولی می دانم از همان موقع ها بود که عاشقِ ... عاشقِ جغرافی که نه٬ عاشقِ سفر شدم. کره ی جغرافیم آنقدر کوچک بود که فاصله ی بین شهراش به چشم نمی آمد!‌ حتی عبور از اقیانوس هاش هم آسان می نمود. بعدتر ها اما٬ بزرگ تر که شدم٬ کره ی جغرافیم هم بزرگ تر شد انگار. فاصله هاش کش آمدند هِی با رفتنِ  دوستانم و دریاهاش غیرِ‌منصفانه عمیق تر شدند. یکم بعدتر از آن بعدتر ها٬ باز هم که بزرگ تر شدم دیدم که نخیر٬ دنیا آن قدر ها هم بزرگ و کش-آمده نیست. دیدم که شاید هنوز هم می شود خیلی کودکانه امید بست به دیدنِ اتفاقیِ یک دوست٬ توی خیابانِ بی ربطی از یک شهر٬ این سرِ دنیا!  دیشب٬ چراغِ جی-میلِ دوستی که روشن بود٬ یک هو احساس کردم که دوریِ آدم ها به جغرافیای محلِ زیستشان نیست. به فاصله و عمقِ دریاهای بینشان٬ به تعدادِ‌تمامِ مرزهای قراردادی ِ‌بین شهرهاشان و تعدادِ مهرهای ورود و خروجی که باید بنشیند توی پاسپورتهاشان نیست٬ فاصله ی آدم ها به «بی خبری»شان  از هم است و به این که وقتی دلشان برای هم تنگ شد٬ هر چه فکر کردند٬ بهانه ی کوچ

صفحه ی نمی دانم چندم ِ شناسنامه :)

تصویر
حسی شبیهِ اینکه انگار رسم بوده باشد هربار که از ایران بر می گردم بنویسم و من تعلل کرده باشم در به جا آوردنش و ندانم که حالا٬ بعد از گذشتنِ یک هفته از آمدنم به آمستردام چه طور شروع کنم و بنویسم از سفرِ فشرده ی تهران و ... راستش منتظر بودم که فرشته عکس های شنبه ی گذشته را برایم بفرستد و من عکسی را ضمیمه ی یک ایمیل کنم و آن را بفرستم برای سمیه٬ تارا٬ هدیه٬ مریم  و روزبهان٬ برای  سعیده٬ سارا٬ آرمیتا٬ شایسته٬ شایا و محسن و بنویسم که: او٬ شنبه ی گذشته٬ از افشین٬ از رفیق٬ از دوست٬ از «او»٬ تبدیل شد به «همسر» و من چقدر هی فکر می کنم که سعیده راست گفته بود که آدم گاهی (ورای دوست داشتن و دوست داشته شدن) دلش می خواهد بعضی ها جزوِ خانواده اش به حساب بیایند... و فکر می کنم که چقدر نمی شود نوشت و اضافه کرد ... که اصلا چقدر کم نوشته شده از «وصل» در زبان فارسی... که اگر بنا به نوشتن از «فصل» و «فراق» بود نه فقط کلی شعر از لیلی و مجنون نظامی٬ دیوان حمید مصدق و علی صالحی می شد ضمیمه کرد٬ که چانه ی خودِ من هم گرم می شد و انگشتانم روان ... که سخت است گاهی از لطافتِ روزها نوشتن و اینکه... اینکه گ