پست‌ها

نمایش پست‌ها از مارس, ۲۰۱۵

این غربیای الکی...

تصویر
دفعه ی اولی که توی فرودگاه گیر افتادم به خاطر از دست دادن پرواز منچستر-تهران بود و بعد از آن خیلی چیزها توی زندگیم تغییر... دفعه ی دوم به دلیل یخ زدنِ بال هواپیما و تاخیر پرواز آمستردام-تهران ساعت های خیلی زیادی را به اجبار توی فرودگاه  سپری کردم و بعد از آن سرماخوردگیِ وحشتناکی گرفتم که تمامِ سفرِ کوتاهِ‌ تهران را تحت الشعاع قرار داد و به قولِ دوستان از دماغمان در آورد. دفعه ی سوم که حالا باشد٬ به دلیل اعتصابِ‌ خلبانان ِ کشورهای شمالی پرواز ِ آمستردام-استکهلم  کنسل شده  و معلوم نیست که با این اوضاع بنده کی برسم به سر منزلِ‌ مقصود! فقط امیدوارم «بعد» اش فقط «او» باشد و اینبار به خیر بگذرد! ;) این غربیای الکی 

دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور*

تصویر
نشسته ام توی آفیس و مشق های کلاسِ فردا صبح را می نویسم. شبِ قبل و چند شبِ قبل‌ترش را خوب نخوابیده ام. صبح جلسه داشتم با استاد. ظهر جلسه ی اسکایپی داشتم با استادی از انگلیس. یک ساعتِ دیگر هم باید بروم سرِ سمینارِ گروه. خسته ام و خواب آلود و یک خروار ورقه دارم برای تصحیح. خسته ام و چشم هام را به زورِ قهوه باز نگه داشته ام. خسته ام و …  خسته ام و حالم خوب است. خسته ام و حالم خیلی خوب است. جلسه ی صبح که تمام شد استاد ازم خواست ۱۰ دقیقه بیشتر بمانم که ازم تعریف کند!! بهم گفت که به نظرش کلی خوب کار کرده ام و گفت که خیلی خوشحال است بابتِ کارهام٬ بابتِ جلسه ها٬نظرها٬  به خاطرِ فرصت مطالعاتیِ آلمان. گفت که خوشحال است و باید اینها را می گفت بهم و بعد گفت که موافقی فلان مقاله مان را هم بفرستیم فلان جا و غالش را بکنیم؟ ذوق کرده ام و خوشی خزیده زیرِ پوستم و تمامم را فتح کرده. ته نشین شده ام توی خودم و کسی باید بیاید حالم را  بخرد به گمانم! :) این ها را گفتم اول چون حالِ لطیفی دارم که مجبورم  پُزش را بدهم ٬ مجبور٬ می فهمی؟! ;)   و دوم اینکه خواستم یادآوری کنم که بیایید گاهی به آدم ها بگویی

گو نامِ ما ز یاد به عمدا چه می بری/ خود آید آن که یاد نیاری ز نامِ ما!؟*

بی زحمت اگر نه همیشه٬ حداقل این روزها و شب های شلوغ و پر کار که نمی فهمید صبح هاش چه طور شب و شب‌هاش چطور صبح می شوند٬ با احتیاطِ بیشتری دنبالِ فایل‌های قدیمی توی ایمیلتان بگردید: چرا که خطر ریزشِ خاطره است و … * حافظ

از شب ها

تایپ کرده: تا حالا کسی از رویِ دریایِ شمال٬ گفته بود: عاشق ات ام؟ ( از خوشی های دسترسی به اینترنت توی آسمان )