پست‌ها

نمایش پست‌ها از مارس, ۲۰۱۶

از شب ها

نشسته ام روی مبل و پاهام را دراز کرده ام روی میز رو به رو. چایِ مانده ی تهِ لیوانِ‌ بزرگم سرد شده و با اکراه فرو می دهمش. ایمیلی می فرستم برای استاد که فصل سه مقاله  تمام شده و فصل چهار را فردا می فرستم برایش. پیغام «میم» را توی گوشی چک می کنم باز: قرار شده برای نشریه شان در تهران مقاله ای بنویسم راجع به مهاجرت به دغدغه ی  تحصیل. آخر پیامش نوشته که خودش و  نشریه شان مفتخر خواهند بود به چاپ مقاله ی من. لبخند رضایتی می زنم و خوشی ِ خنکی می خزد زیر پوستم. شماره ی «او» را می گیرم و گوشی را می گذارم روی بلند گو. ۴۰ دقیقه حرف می زنیم در مورد فکرهام و «او» بهم تاریخ درس می دهد و از صفویه و قاجار و جنگ های ایران و روسیه و انقلاب مشروطه می گوید و انگیزه های مهاجرت تحصیلی در گذشته. از تفاوت اروپای قرن ۱۶ و ۱۸ سخن می گوید و من؟ حرف هاش را٬ صداش را اصلا٬ می بلعم و شروع می کنم به نوشتن.  حالم؟ خوش!  چایم؟ داغِ داغ! 

#عید

تصویر
 من٬ جایی خارج از مرزهای قلمروی زیستی ام٬ زیر سایه ی ددلاین و یک خروار کار٬ تمام عشقم به بهار و شب عید را٬ خلاصه کرده ام توی سبزه ی خانگی و هفت سین و ماتیک ِ قرمزِ روی لب هام. چایِ سفیدِ چینی می نوشم و عطرِ سنبل و نرگسِ هلندی را حبس می کنم توی مشامم٬ مقاله را ویرایش می کنم و با لبخندی بزرگ روی صورتم فکر می کنم که:  زندگی ست دیگر! نوروز ۹۵ آمستردام

۸ مارس

یک روز می نویسم از این که چرا دوست ندارم «فمینیست» باشم و از دردناکیِ بعضی از  تجربه ‌هاي معاشرتم با بعضی زنهای فمینیست. می نویسم از غم‌انگیزیِ تجربه ی معاشرت با مردهای فمیسنیستی که احساس تکلیف می کنند بابتِ تلافیِ‌ سالها خشونت علیه زنان با محبت و مهربانیِ مبالغه آمیز. یک روز می نویسم از این دنیای «زنانه-مردانه»! و می نویسم از خشونت و نگاه جنسیتی ِ دردآور توی آکادمی. می نویسم از راه حل های به زعمِ من ساده لوحانه و خیلی اوقات توهین آمیزی که برای بالا بردن آمار زنان در این فضا اتخاذ شده... یک روز می نویسم از همه ی این فکر ها و تجربه ها...