چِهرالمکتوب*

فیس بوک مزایای زیادی دارد قطعاً؛ تو فرض کن تبادل ِ اطلاعات ِ لازم و پیدا کردن ِ رفقای قدیمی مثلاً! منتها با همه ی آن همه مزیت ِ احتمالاً قطعی، چند وقتی ست حالِ من را به هم می زند، عجیب. می دانی؟ آدمها انگار خودشان نیستند و هستند. یک طور ِ غریبی رفتار می کنند. تو را همین طوری اَد می کنند، همین طوری اَکسپت می کنند و همین طورتر ریموو، گاهاً! هی می آیند حرف می زنند، نظر می دهند؛ در مورد ِ همه چیز! بعضی ها برای بعضی جانِ مبارکشان در می رود تا لایکی بکنند و برای دیگری همین طور فِرت فِرت علاقه می پاشند! بعضی دخترها هی تِپ تِپ قربان صدقه ی خوشگلی و فلان ِ هم می روند و یک سری پسر هی همدیگر را له می کنند به واژه که شاید جلوه گری کرده باشند خیر ِ سرشان! چه می دانم والا! آدم ها انگار گاهی زیادی خشن می شوند و گاهی الکی مهربان!
 می دانی؟ اصل ِ ماجرا اینجاست:
 آدمها را دوست ندارم با فیس بوک!
 احساس می کنم خیلی از آدم ها زیادی حرف می زنند از طریق ِ این نمی دانم چه !؟ این زیاد(ی) حرف زدن به تو فرصت می دهد بیابی آنچه را دوست نداری درِشان! و حکایت دقیقاً دوست نداشتن است ها! وگر نه قصد ِ سیاه و سفید و خوب و بد کردن ندارم! فقط می خواهم بگویم که فیس بوک به کَرّات اینجانب را خر-فهم کرده که تعدادِ زیادی آدم و منِش هست که اگرچه عقل ام محترم می دانِدشان اما،
 سلیقه ام می گوید: اَه!
والسّلام

* با تشکر ِ فراوان از آقای افشین

نظرات

  1. اجازه؟‌من بگم؟

    فیسبوک دقیقاً خوبه به خاطرِ‌ همین! خودِ مارک یکی از هدفاشو (بعد از پولدار شدن) چیزی می دونه که بِهِش می گه openness! فیس بوک به آدما اجازه می ده خودشون باشند (با فرضِ این که دو رویی رو ،به حق، جزئِ خود بودن در نظر بگیری) اگه می بینی آدم ها تو فیسبوک مثلِ بیرون نیستند دلیلش اینه که بیرون بیشتر خودشون رو سانسور می کنند. من آدم ها رو اون جا بیشتر دوست دارم. حتّی اگه نداشتم زندگیِ تو روشنایی رو بیشتر ترجیح می دادم تا زمانی که در خیالِ خودم فرض کنم آدما اون طورین که من دوست دارم! :)

    پاسخحذف
  2. راستی، این بالایی من، سینا، بودم! حال نداشتم نمایه انتخاب کنم! :پی

    پاسخحذف
  3. سینا،
    من با تو موافقم در این مورد: «اینکه آدم ها خودشون هستند نکته ی مثبتیه!»!
    منتها من از این زاویه دارم قضیه رو نگاه می کنم: «من این "خودِ" بعضی از آدمها رو دوست ندارم!»! :)
    تصویر سازی و خیال بافی ای هم قبل از وجود ِ فیس بوک در مورد ِ اینکه آدمها اون طورین که من دوست دارم وجود نداشته! حکایت فقط اینه که من پیش از فیس بوک خیلی چیزها رو نمی دیدم و نمی دونستم که حالا ،واقعی یا نمایشگرانه، ازش آگاهی پیدا می کنم!

    آخر اینکه: سلیقه است دیگه! مال ِ بعضیا بده! ;)

    فاطمه

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"

از روزها

در لحظه‌ی خاصی از درد هیچ‌کس نمی‌تواند کاری برای آدم انجام بدهد. رنج همیشه تنهاست.*