ولی...یک خالیِ عظیم...

فرفریِ مویی٬ لاکِ قرمزِ روی ناخنهای دختری٬ تو بگو پارکتِ کفِ یک خانه اصلا... گاهی یک عکس دیوانه می کند آدم را...آنطور که تاب آوردن و ننوشتن از احساسِ امروز و گم شدنِ از دور لای لاله های دو طرفِ جاده٬ یکباره به فنا می رود...  
دلم تنگ شده... برای کفش های کتانیِ سفیدم... برای آن شلوارجینِ خوشرنگی که از Mel & Moj تجریش خریده بودم اش... برای مانتوی کتان ِ مشکیِ هفتِ تیری حتی که اینجاست با من٬ چند متر آنطرف تر... برای تمامِ روزهایی که سه تاشان با من بودند موقعِ گز کردنِ خیابان های تهران... برای حدفاصلِ ارمغانِ غربی٬ شهید عاطفی تا میدانِ ونک... برای تمام شدنِ کلاس های تربیت بدنی ۲ و پیاده رفتنِ مختصر-راهِ بینِ دو ساختمان... دلم برای چای های کافه های اطرافِ دانشگاه تنگ شده...
 برای زیستن دریک شهر با خیلی ها...

می دانی؟

امروز وقتی که توی قطار حواسم چند متری عقب تر از منظره ی پشتِ پنجره جا می ماند٬ وقتی که گم شده بودم لای رنگ ها ی هیجان انگیزِ لاله ها٬یک هو ریه هام پٌر شدند و آهِ عمیقی کشیدم و فکر کردم که «آه» همیشه از سرِ درد٬ خستگی٬ افسوس و نبودن نیست...

«آه» گاهی فقط یعنی:
دلم یک خالیِ عظیمِ دور می خواهد٬ همین...




نظرات

  1. آه کشیدم و دیدم که آهم
    می رود تا دور ها
    تا خانه ام
    تا شهرم
    و همه جا را پر می کند ...
    دیدم که آهم رفت تا دور ... رفت تا همه دنیا...
    و دنیا پر شد از آه من ...
    آه کوتاهی که از سر دلتنگی پر کرده بود دنیا را ...

    مرضیه

    پاسخحذف
  2. ماهي سفيد من!!!
    قلاب سر قرمزم را مي اندازم تا صيدش کنم.
    آيا او براي صيد شدن حيف نيست؟ نه! اگر من صيدش نکنم ديگري پولکهاي بلورين او را خواهد ربود.
    قلابم را مي اندازم، مي نشينم تا شايد او سر قرمزش را با آن دهان لزج، نرم و تنگش ببلعد.

    پاسخحذف
  3. ناشناس٬

    بی چاره ماهی که یا باید تو صیدش کنی و یا دیگران پولکهای بلورینش را می ربایند و راهِ سومی هم ندارد!!

    پاسخحذف
  4. راست ميگي، کاش راه سومي هم بود.

    پاسخحذف
  5. ماهي گير روي برکه خميده است، هنوز حيفش مي آيد که ماهي سفيدش را صيد کند. در اين سالها با چه کوسه هايي نجنگيد تا مبادا آنها پولکهاي بلورينش را ببلعند. ماهي گير از خود پرسيد: من صيادم يا اين ماهي سفيد؟ ياد مسافر کوچولو افتاد!
    ماهي گير پير شده است و قلابش شليده. دهان ماهي سفيد هم خشک شده است. اينها همه براي آن است که در پي راه سومي گشتند که پيدا نشد. ماهي گير از زخمهايي که کوسه ها به او زدند مي گويد، و ماهي مي گويد اصلا به تو چه که با کوسه ها جنگيدي؟

    خوشا صيدي که صيادش تو باشي!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. پیر-مرد!
      دی-ماجیو ی بزرگ چطورئه؟
      سانتیگو، هنوز ساردین می آرد ات؟

      افشین

      حذف
    2. پیر-مرد!
      تو، تو دریا غریبه ای!
      مارلین، صید بزرگی ی واسه قایق کوچیک تو!

      افشین

      حذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"

از روزها

در لحظه‌ی خاصی از درد هیچ‌کس نمی‌تواند کاری برای آدم انجام بدهد. رنج همیشه تنهاست.*