نزدیکی های تولدم هر سال دو ساله می شوم

باید عوضش کنم!
 باید همین روزها بروم و بعد از هزار سال یک عطر تازه بخرم. عطری که از من توی مشامِ هیچ کس نمانده باشد. عطری که نو باشد. عطری که…
بعد «او» بگوید: بوی سیب می دهی!
بعد من سرم را بلند کنم٬
زل بزنم توی چشمهاش٬
«او»
بخندد!

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بعد نوشت: خریدم عطرِ تازه را! :)

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"

از روزها

در لحظه‌ی خاصی از درد هیچ‌کس نمی‌تواند کاری برای آدم انجام بدهد. رنج همیشه تنهاست.*