هر دم از این باغ...

آن روزی که داشتم برایش بلند از روی کتاب در جستجوی زمان از دست رفته ی پروست می خواندم که «بحث انتخاب نا به جا در عشق اشتباه است…» و خیلی بلندتر می گفتم که من همیشه به این جمله عمیقا باور داشته ام٬ فکر نمی کردم به این زودی ها قرار است بفهمم که این طورها هم نیست! یعنی نه اینکه مشکلی با «بحث انتخاب نا به جا در عشق اشتباه است…» پیدا شده باشد ها! مشکل اصلی با «من همیشه به این جمله عمیقا باور داشته ام» بود. این را وقتی فهمیمدم که ساعت ۶ صبح از خواب پریدم و در بیداری هم هنوز صرافت فرستادن پیامی شبیهِ «جدی جدی؟! جان من بگو نه!»  عمیقا با من بود! 




می دانی؟
خواب دیده بودم یکی از دوست‌هام با کسی دوست شده (عاشق‌اش شده؟!) که من اصلا دوستش ندارم!

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"

از روزها

در لحظه‌ی خاصی از درد هیچ‌کس نمی‌تواند کاری برای آدم انجام بدهد. رنج همیشه تنهاست.*