از روزهای تابستان...

همین امروز صبح  بود٬ یا شاید حوالی ظهر٬ بهش گفته بودم موهام را بو کند ببیند هنوز بوی خوبِ شامپو  می دهد یا نه! او بوسیده بود سرم را و گفته بود که بله! هنوز هم بوی خوب لای موهام نشسته. 

حالا٬‌ نزدیکی های غروب٬ نشسته ایم چای و کیک ِ‌گردویی می خوریم و «خانه ی ما»ی مرجان فرساد را گوش می دهیم که پیام می رسد از مرضیه!

تایپ کرده:

«آهنگ گل‌های آبی از مرجان فرساد رو بهت تقدیم می کنم٬ اونجاش که می گه: بوی تمیز موهات عطر بهاری داره/ دستات توی دلم بنفشه می کاره :) »




شما هم حالا این را گوش کنید لطفا! ;)

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"

از روزها

در لحظه‌ی خاصی از درد هیچ‌کس نمی‌تواند کاری برای آدم انجام بدهد. رنج همیشه تنهاست.*