دو روایت

جانی دگرم باید، تا یار دگر گیرم*
  یا
 یاری دگرم باید، تا جان دگر گیرم**

یک بار کسی عاقل، عاشق ِ عاقل نه! عاقل ِ عاشق، پرسیده بود:
اگر حالا یک عاشق ِ شاعر پیدا شد چه؟

پاسخ شنید که:

من عاشق ِ عاقل را دوست تر دارم!
-می خواسته بگوید: من تو را دوست دارم-

حالا،
او،
عاشق ِ عاقلان ِ شاعرمی شود،
و عشقِ عاشقان ِ عاقل،
این میان،
گُم می شود
آیا؟


* نظامی
** ا.گ.

نظرات

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"

از روزها

در لحظه‌ی خاصی از درد هیچ‌کس نمی‌تواند کاری برای آدم انجام بدهد. رنج همیشه تنهاست.*