برای نیاز

آدمها بعضی وقتها لطف دارند و ابرازِ این لطفشان جزو ِ حواشی ِ دلپذیر ِ حیات است که لهیدگی ِ تدریجی ِ اعتماد به نفس را زیر ِ حجم ِ هجوم ِ وقایعِ چند ساله، التیام می بخشد. اینکه تارا می نویسد "اگر پسر بودم عاشقت می شدم"، اینکه سارا پیام می دهد "به خواهرهات حسودی می کنم گاهی، به خاطر ِ همیشه با تو بودن"، اینکه ندا روی دیوار ِ فیس بوک می نویسد "زلال"، اینکه فلان آشنا می  نویسد "دخترک ِ نازنین" و دیگری تایپ می کند "خوش به حال ِ دوستانت"، "گشوده دست و گشوده اندیش" خیلی خوشایند و دوست داشتنی ست. آنقدر که با وجود ِ اینکه احتمال می دهم توی خواننده مرا تحلیل و قضاوت کنی و تمام ِ عقده ها و بیماری های احتمالی ِ روانم را جزء به جزء و ریز به ریز دربیاوری از لای واژگانم، باز می نویسمشان و هیجان زده می شوم هر بار و دوست دارم تشکر کنم باز...
 می دانی؟  این یکی را از همه دوست تر داشته ام:
"زدن ِ بعضی حرفها مثل ِ سقوط  آزاد است. اما من دوست دارم بگویم؛ چون تو را می شناسم و می دانم حتی اگر پای من بلغزد به افتادن، تو هُل ام نخواهی داد و دستم را خواهی گرفت، احتمالاً!"
و در این مورد سکوت را دلچسب تر می یابم از تشکر!
می دانی؟ گاهی آدم دوست دارد احساس کند خیلی «دوست داشتنی» ست!
و جالب اینجاست که وقتی من می نویسم آدم، همه ی شما می دانید منظورم کیست...

نظرات

  1. همین که آدمی بخواهد دوست داشتنی باشد، ناخودآگاه اشاره هایی از این خواست را به اطراف می فرستد و دیگران این موضوع را زود می فهمند.

    آدمهایی هم هستند که احساس می کنند که باید کسی را دوست داشته باشند، و وقتی با یک آدمی که احساس می کند که باید دوست داشتنی باشد روبرو می شوند، محبت خود را جاری میکنند.

    پاسخحذف
  2. دو خط اخر را بیش تر دوست داشتم

    پاسخحذف
  3. هی تو، آری تو دوست عزیز، که دیگر در انتظار کامنت من نیستی، خشنودم که از واژگان من شاد شده ای.

    پاسخحذف
  4. چقدر سلیس و روان می نویسی انگار قلم در دستت همچون موم نرم و راحت به حرکت در می آید ای کاش این متن ها را تعداد بیشتری می خواندند مثل پاورقی روزنامه ها - مثل همیشه پر انرزی اند
    اسپانسر همیشگی ات

    پاسخحذف
  5. az in joori boroon gara shodanet kheili razi am
    :)

    پاسخحذف
  6. امید باقری،
    من هم همین طور! دو خط ِ آخر را دوست دارم، خیلی! :)

    ر،

    بله، خیلی شاد شدم! گفته بودم که توصیف و یا تعبیر ِ خیلی هیجان انگیزی بود! :) گاهی وقتها همین تعابیر و بعضاً واژگان ِ استفاده شده در ادبیات ِ دوستی ست که یخ ِ آدمها را آب می کند و مانع ِ سنگ شدنشان می شود!مرسی!:)
    خیلی ممنونبه خاطر ِ نظر! :)

    ناشناس ِ شناس،

    مرسی، مرسی! :) خیلی لطف دارید جناب ِاسپانسر!:دی من هر بار یاد ِپیشنهاد ِ شما و لطفتان می افتم کلی ذوق می کنم! :) می خواستم پیشنهاد و حمایت ِ شما را هم اینجا به جمله های پاراگراف ِ اول اضافه کنم! به عنوان ِ جملاتی که خوشایند بوده، خیلی! منتها تِم ِ آنها کمی فرق می کرد! خلاصه اینکه ممنون! لطف می کنید که می خوانید و حمایت می کنید و تعریف هم می کنید تازه! :)

    تارا،

    نظرت را دوست داشتم! از جی میل آوردم اینجا! ;)

    پاسخحذف
  7. چند وقته میام اینجا هرچی نظر میدم ثبت نمیشه :(

    بازهم روان و زیبا نوشتی..مرسی خانم .

    پاسخحذف
  8. سلام عزیزم. چون وبلاگت بسته هست و فقط با فیلتر شکن متونم بیام اینه که کمتر میخونمت و باید گفت متاسفانه.
    من در مورد تو فقط می تونم بگم : دختر باهوشی که باید بره به جایی که پیشرفت براش هست و مهمتر از همه شادی و آزادی.

    پاسخحذف
  9. و من برگشتم و بازم میتونم نوشته های دوست داشتنیتو بخونم :-)

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"

از روزها

در لحظه‌ی خاصی از درد هیچ‌کس نمی‌تواند کاری برای آدم انجام بدهد. رنج همیشه تنهاست.*