از روزها

و شهرهایی هستند با روزهایی بی فصل. روزهایی کرخت و سردرگم.  روزهایی که به تقویم تابستانی‌اند٬ به هوا پاییزی و به رنگ بهاری...
و روزهایی هستند برای جریان یافتنِ فصلِ جدید توی رگبرگ‌های شهر. روزهایی مثلِ امروز... 
و فصل هایی هم هستند که نرم نرم می خزند و تسخیر می کنند روزهای شهرها را٬فصل هایی مثلِ پاییز…

امروز٬ توی شهر که راه می رفتم٬ کودکانِ پاییز را دیدم که لای درختها بازی می کردند. امروز زردی و قرمزی را دیدم که آرام آرام می نشستند روی برگها…

 امروز٬ شهری را دیدم که نویدِ پایانِ  روزهای  بی فصل را می داد...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"

از روزها

در لحظه‌ی خاصی از درد هیچ‌کس نمی‌تواند کاری برای آدم انجام بدهد. رنج همیشه تنهاست.*