پ.ن. روح ِ بلند و پر فتوح ِ من درازتر شده...

رکود، انگار بخشی از زندگی می شود و به آرامیِ لغزيدنِ قطراتِ بخارِ آب روی شيشه، در تو نفوذ مي کند وبه شکلِ عادت در می آيد.عشق را هم در وجودت سرکوب مي کند...

هی غريبه!چقدر ملال آور است وقتی که هيچ کاسه ای زير نيم کاسه نيست.


بعد نوشت: این نوشته فاقد ِ هر گونه ارزش ِ وصف ِ حالی می باشد! به جز خط ِ آخر البته! :دی

نظرات

  1. رکود چه چیزهایی رو که سرکوب نمی کنه

    پاسخحذف
  2. سخن من
    نه از درد ایشان بود
    خود از دردیست که ایشانند...

    پاسخحذف
  3. کاش بعد نوشت را نمی نوشتی!
    با اینکه همان دو خط اول را نمی فهمم اما به قول دوستی به نظرم مزخرف خیلی خوبی می رسد.;)
    عرض ارادت

    پاسخحذف
  4. بعد نوشت را از آن جهت نوشتم که خواننده های محترم فکر نکنند در این شلوغی ِ زندگی دچار ِ رکود هم شده ام!این یک قلم فعلا دور از من مانده!شاید هم من از او دورم! به گمان ِ خودم! ;)

    « مزخرف ِ خیلی خوب » هم دلچسب بود! دست ِ شما درد نکند! :)
    طول ِ ارادت آقا! ;)

    پاسخحذف
  5. "هی غريبه!چقدر ملال آور است وقتی که هيچ کاسه ای زير نيم کاسه نيست."
    اینو دوست دارم

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"

از روزها

در لحظه‌ی خاصی از درد هیچ‌کس نمی‌تواند کاری برای آدم انجام بدهد. رنج همیشه تنهاست.*