آیا خواب مرا ندیدی؟
- چند ماه دیگر میشود ده سال که اینجا و نوشتههایش هست. گاهی آدمها میآیند و سرمیزنند به پستهای خیلی قدیمی و بهانه میشوند که من هم بخوانمشان از نو و ببینم که گاهی چه خوب و دقیق نوشتهام از احوالی. گاهی فکر کنم چه توفیر کرده موضعم راجع به فلان موضوع. و بیشتر و کلیتر اما فکر کنم که توی این سالها٬ چه قدر از لبههای احتیاط و زیست و رفتار و کردارِ مطمین و برنامهریزی شده٬ دور شدهام به سمتِ تجربهگری. تغییری که توی اینسالها٫ مخصوصا دو سالِ اخیر٬ آنقدر نرم و یواش و بیگوشهي ظاهری و بیرونی اتفاق افتاد که خیلی از اطرافیان نزدیکم هم متوجهش نشدند. گاهی فکر میکنم که کاش از آن گوشههای درونی٬ از آن تیزیهای حالا نرم و صیقلخوردهی تجربههای جدید بیشتر نوشته بودم... - وسطِ بحث و حرفِ سرخوش راجع به روابطِ انسانی٬ برای دوستی در جفرافیای خیلی دور نوشتم که به زعمِ من «لاس زدن» و «جلوهگری» برای نوعِ بشر حیاتیست. براش نوشتم که من خوشبختانه دوتا رفیق دارم که می شود به بهانهی ترکِ دیوار٬ بی فکر و خیالِ اضافه٬ بابِ لاس را پیششان باز کرد و حرف زد و ناامید ...
wow
پاسخحذفکاش ...
کاش ...
کاش تو هم توهم نبودی...
پاسخحذفچه خوبه این نوشته! :)
کاش تو هم جلوی روی من نبودی...
پاسخحذفسلام رفیق، (اه اه بدم از کمنیستها میاد- ولی "سلام دوستم" هم خیلی دخترونست!! :-)) )
پاسخحذفتصور میکنم ناسازگاری در مورد احکام(ادعاها) پیش میاد. حالااحساسات هم مگه ناسازگار میشه؟ (پا برهنه)
دکتر رمضانیان یه وبلاگ داره من تازگی کشفش کردم. به نظرم جالب اومد. شاید برای توهم جالب باشه. http://andishkade.blogspot.com/
سلام احسان! :)
پاسخحذففکر کنم اگر به جای «رَفیق» بگی «ر ِفیق» نه خیلی کمنیستی بشی که دوست ندشته باشی و نه شاید خیلی دخترونه! ;)
در مورد ِ تصورت هم به گمونم درست می گی. منتها آیا احساسی که بیان می شه نمی تونه «ادعا» باشه؟
به خاطرِ وبلاگ هم مرسی. لطف کردی گفتی! :)
درسته، میشه گزارش متناقضی از احساسات ارائه داد. در این صورت ایراد من کمی مته به خشاش گذاشتن خواهد بود.
پاسخحذفاگر تناقضی در یه نظریه ی فیزیکی مقبول پیدا بشه نمیگیم که در این صورت "جهان متناقضه" میگیم تناقض مربوط به ادعاهای نظریه ی ماست. به همین صورت به نظرم عجیب اومد که بگیم احساسات متناقضند، شاید در بیانشون تناقض باشه.
پ ن: هگل با ادعای "سازگار بودن جهان" مخالفه، اون معتقد بود که تناقض واقعاً در جهان وجود داره.
گذشت فرصت ماندن عبور باید کرد؟؟؟
پاسخحذف.
.
.
سپاس از لطفتان
اینقدر سکوت نکن!
پاسخحذفکر شدم...
کاش «تو» هم توهم بودی
پاسخحذفمثل «من» !
میوه ی توهم «تو» با «من» تنها یک حقیقت بود : «تنها»
و تنهایی ، سنگین می شود از «تن» ها
از «تو» ها
«من» ها
تنهایی ِ تمامی تن ها را
تنها به تمامی تنهایان
تسلیت می گویم
غم آخر باشد
غم آخر باشد . . .
هوش ِ کام ِ تن بودی!
پاسخحذفبعد-نوشت:
حذفگاهی چسب زدن ِ تنها کفایت نمی کنه رفیق! باید اجزای ِ پیاله رو در هم شکست!
باهوشترینی و من عاشقترینم برات...
حذف