برای نیاز

فکر کن دوشنبه باشد و به قرار ِ روزهای زوج از ساعت ِ هفت ِ صبح تا شش ِ بعد از ظهر سر ِ کار باشی و عدد و داده و تحلیل و مدل و این حرفها...
 فکر کن استاد یکشنبه بعد از ظهر همین طوری یک هویی یک مقاله ی Game Semantic for Modal Logic داده باشد دستت و گفته باشد این را آماده کن سر ِ کلاس توضیح بده. و تو مقاله را به همراه ِ ضمایمش پخش و پلا کرده باشی روی میز لابه لای بقیه ی کاغذها و کارها، که  گه گاهی سرکی بهشان بکشی به امید ِ تمام کردنشان تا پایان ِ روز و یا حتی شب. و فکر کن که فکرت پیش ِ امتحان ِ GRE شنبه ات باشد که دو کلمه برایش نخوانده ای. پیش ِ آن یکی  GRE  شنبه ی آینده اش و امتحان ِ میان ترم ِ هندسه ی منیفلد ِ یکشنبه ی بعد از شنبه ی آینده ی شنبه ی آینده (!).
فکر کن!  خوب فکر کردی؟ 
حالا فکرکن در این بل بلشو آقای آبدارچی ِ مهربان ِ شرکت ساعتی دوبار برایت چای بیاورد و اصرار داشته باشد که هر بار بگوید:

"سلام خانوم ِ سینان، خسته نباشید! "

دلت می خواهد مرد ِ بیچاره که نه، خودت را خفه کنی!

نظرات

  1. :)) لحن کشدار منو تصور کن: خودشو ناراحت نکن...!

    پاسخحذف
  2. هر کسی از ظن خود شد یار من..

    واقعا خسته نباشی و از اون آبدارچی ِ مهربان ِ شرکت به دل نگیر..

    پاسخحذف
  3. کاش به منم مسؤول خدمات اداره می گفت "آقای سینان"
    یا اصلا می گفت "خانوم سینان" ولی نمی گفت "آقای چیز!"

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"

از روزها

در لحظه‌ی خاصی از درد هیچ‌کس نمی‌تواند کاری برای آدم انجام بدهد. رنج همیشه تنهاست.*