زبان ِ شیرین ِ پارسی ترش می شود، گاهی

می‌گوید بنویس. می‌نویسم تو. و نگاه می‌کنم که آن‌جا نشسته‌ای و حرف نمی‌زنی. می‌گوید بنویس. می‌نویسم من. و نگاه می‌کنی که این‌جا نشسته‌ام و دارم با بندِ کفش‌ام بازی می‌کنم. سایه‌ات را پاک می‌کنم تا رد ِ پات را دنبال کنم. انگشت می‌زنی روی چشم‌هام و من گریه‌ را فراموش می‌کنم.

پ.ن.
 مامان می گوید:
 فاطمه منطقی تر از این حرف هاست. خیلی منطقی تر از ما.
 و من فکر می کنم به پیچیدگی های زبان ِ فارسی. به اینکه این جا زمان ِ حال، آینده معنی می شود و خبری امری ست. من خوب می دانم که مامان می خواسته  بگوید:
فاطمه منطقی تر از این حرفها خواهد بود... فاطمه باید منطقی تر از این حرفها باشد...

نظرات

  1. تازه میتوانی منطقی بودن را در بازی زبانی مردم به "آنچه مطلوب ماست" ترجمه کنی و معنای جمله ی ظاهرا خبری تبدیل به گزاره ای امری می شود و لازمه اش این است که حرف الان فاطمه واجد حد نصاب مطلوبیت ما نیست و البته که باید برسد!
    پ.ن: با رعایت احترام نسبت به خانواده محترم.
    :)

    پاسخحذف
  2. همينه؛ همش همينه!نه بيشتر!آن را هم كه تو پاك كردي.

    پاسخحذف
  3. سایه را می گویی؟
    کاش می دانستم منظورت دقیقا چیست دوست (!).

    پاسخحذف
  4. خوب! كاش من هم مي توانستم سه خط اول را بفهمم. وقتي آدمها منطقي صحبت نمي كنند؛ همين مي شود! همينه! تو منطقش را هم پاك كردي! مامانت حق داره!

    بگذريم؛ من با اين سيم خاردار وب نوشتت مشكل دارم. نمي دانم من خواننده پشت اينها اسيرم يا تو نويسنده!

    پاسخحذف
  5. خوب توي يك نقاشي بعضي وقتها لازم مي شه كه يك سايه را پاك كنيم تا ردپا رو بكشيم. اما اگه از يك نقاشي منطقش رو پاك كنيم! واي نمي دوني چه بهشتي ميشه!!

    پاسخحذف
  6. سیم خاردار را خودم دوست دارم. به گمانم دلیلی ندارد که حتما یکی از ما پشت ِ آن باشیم. میتوانیم هیچ کداممان پشتش نباشیم و یا هر دو پشتش باشیم.اصلا اینکه پشتش باشی یا نه چه فرقی می کند؟ از کجا می خواهی تشخیص بدهی "این طرف" کجاست و "آن طرف" اش کجا؟ من دوستش دارم چون تداعی کننده ی محدودیت هایی هست که هستند. به همین کلیت و نه چیزی بیشتر.

    دوم، این را اول باید می گفتم احتمالا! سه خط ِ اول هم جزو ِ منطق ِ من اند. نمی دانم از اینکه می گویید منطقی صحبت نکرده ام منظور دقیقا چه بوده.گویا گاهی اوقات منطق را مجموعه ی گزاره های درستِ زبانمان در نظر می گیریم و این جا، گزاره های بالا، با تابع ارزشهای سیستم ِ حسی ِ من درست در می آیند و از آن جهت عضوی از منطق ِ زبان و ذهن و حس ِ من اند.

    سوم، تصویری از نقاشی ِ بی منطق و احیانا بهشتش ندارم. متاسفانه! :)

    چهار، مرسی که می خوانید و مرسی که با ناشناس بودن لج ِ من را در می آورید! ;) :پی

    پاسخحذف
  7. روي واژه منطق سوتفاهم داريم. من بدون ارزشگذاري نوشتم؛ و موافق نيستم كه متني خوبه كه حتمي منطقي باشه. مي بخشي اگه اذيتت كردم! ديگه مزاحم نمي شم!

    پاسخحذف
  8. به گمانم هیچ کداممان نوشته هایمان را به حد ِ ضرورت دقیق نکردیم! ارزش گذاری هم می دانم نکردی. آن تابع های ارزش که گفتم لزوما "ارزش گذاری" به معنی ِ عام ِ کلمه نیست. خلاصه اینکه احتمالا بد گفتم! ;)

    اذیتی هم در کار نبود ای به قول ِ خودت "دوست"! :)
    باز هم از این طرفها تشریف بیاورید خوشحال می شویم. حتی اگر ناشناس بمانید مراحم اید! ;)

    پاسخحذف
  9. من كه گفتم همينه! همش همينه! كلي زحمت كشيدم بفهم اين علامتهايي كه مي گذاري چيه؟ ):
    ولي باز هم منظورت رو از سه خط اول نفهميدم همونطوري كه تو منظور من رو از پاكش كردي نفهميدي! ولي ديگه اذيتت نمي كنم قول ميدم.

    پاسخحذف
  10. به دوست
    فکر کنم این چیزی که شما باهاش مشکل دارید و نمی دونید شما پشتش اسیرید یا نویسنده وبلاگ "سیم خاردار" نباشه و فنس هستش!!
    درسته که صورت مسئله پاک نمیشه و باز یکی باید اون پشت باشه..

    پاسخحذف
  11. دیگه دوستت ندارم. دوباره وبلاگتو راه انداختی به من نگفتی :(( قبول نیست. من نوشته هات رو دوست دارم. با اینکه دعوتم نکردی ولی خودم سر می زنم. P:

    پاسخحذف
  12. اِ!من نمیدونستم نمیدونی عزیزم. ببخشید! :پی
    خووووب کاری میکنی میای ! خوووووب کاری می کنی! هی بیا بخون منو! ;)

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"

از روزها

در لحظه‌ی خاصی از درد هیچ‌کس نمی‌تواند کاری برای آدم انجام بدهد. رنج همیشه تنهاست.*